نيمه شب در به در آواره ام من
به دنبال يک آغوش بي منتم من
به دنبال يک عشق!
عشق حقيقي!
ياخيالي!
به اين دلتنگي عادت دارم هر روز
به قلبي که يه ذره ميشه
تموم خاطراتم
بي منت! از کنارم عبور مي کنند
نيمه شب! من دل شکسته ام را
آرام آرام
به سوي خدا پرتاب ميکنم
آري سقوط ميکنم
چون خدا هم حتي مرا نمي خواهد
مرا هم مثل شيطان ميراند
ميداني چرا؟
چون درد دل من
هيج درموني ندارد
جز عذاب
ϰ-†нêmê§ |